Перевод: с русского на персидский

с персидского на русский

be shot

  • 1 бить (I) > побить (II), пробить (II), разбить (II) I

    ............................................................
    (past: struck ; past participle: struck
    (v.) زدن، ضربت زدن، خوردن به، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن، اعتصاب کردن، اصابت، اعتصاب، ضربه، برخورد، ضربه زدن
    ............................................................
    2. hit
    (past: hit ; past participle: hit
    (vt. & n.) زدن، خوردن، اصابت، موفقیت، ضربت، تصادف، نمایش یافیلم پرمشتری، خوردن به، اصابت کردن به هدف زدن
    ............................................................
    (vt. & n.) کوبیدن، زدن، درزدن، بد گویی کردن از، بهم خوردن، مشت، ضربت، صدای تو تو، عیبجویی
    ............................................................
    4. kill
    (vt. & n.) کشتن، بقتل رساندن، ذبح کردن، ضایع کردن
    ............................................................
    (vt. & vi. & n.) کشتار فجیع، قتل عام، خونریزی، ذبح، کشتار کردن
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    ............................................................
    (v.) صوت، صدا، صدا کردن، به نظر رسیدن، آوا، سالم، درست، بی عیب، استوار، بی خطر، دقیق، مفهوم، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، بصدا درآوردن، نواختن، زدن، به طور ژرف، کاملا، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن
    ............................................................
    (vt. & vi. & n.) ضربت، با چیز پهن و سنگین (مثل چماق) زدن، صدای تلپ، با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن

    Русско-персидский словарь > бить (I) > побить (II), пробить (II), разбить (II) I

  • 2 веточка

    ............................................................
    1. twig
    (n.) شاخه کوچک، ترکه
    (vt.) فهمیدن، دیدن
    ............................................................
    (vt. & n.) شاخه کوچک، ترکه، بوته، میخ کوچک بی سر، نوباوه، جوانک، گلدوزی کردن، به شکل شاخ و برگ در آوردن
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > веточка

  • 3 вываливать (I) > вывалить (II)

    ............................................................
    1. dump
    زباله، آشغال، موادی که موقتا برای استعمال انبار می شود، تفکر، خیال، جنس را (برای رقابت) بقیمت خیلی ارزان فروختن، فرورفتن در خیالات واهی، حالت مالخولیایی، رو گرفت، رو برداری کردن
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > вываливать (I) > вывалить (II)

  • 4 жёлоб

    ............................................................
    شیب تند رودخانه، ناودان یا مجرای سرازیر، مخفف کلمه پاراشوت، (مج.) سقوط، انحطاط، زوال
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    (n.) آبشخور، سنگاب، تغار
    ............................................................
    (vt. & n.) آب رو، فاضل آب، جوی، شیار دار کردن، آب رودار کردن، قطره قطره شدن

    Русско-персидский словарь > жёлоб

  • 5 заснять (I) (св)

    ............................................................
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > заснять (I) (св)

  • 6 застрелить (II) (св)

    فعل shoot
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > застрелить (II) (св)

  • 7 застрелиться (II) (св)

    فعل shoot
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > застрелиться (II) (св)

  • 8 картечь

    ............................................................
    ............................................................

    Русско-персидский словарь > картечь

  • 9 лоток

    ............................................................
    (past: stood ; past participle: stood
    (vt. & vi. & n.) ایستادن، تحمل کردن، موضع، دکه، بساط، ایست کردن، توقف کردن، ماندن، راست شدن، قرار گرفتن، بودن، واقع بودن، واداشتن، عهده دار شدن، ایست، توقف، مکث، وضع، موقعیت، شهرت، مقام، پایه، میز کوچک، سه پایه، دکه دکان، ایستگاه، توقفگاه، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات
    ............................................................
    2. tray
    (n.) سینی، طبق، جعبه دو خانه
    ............................................................
    (v.) جای ایستادن اسب در طویله، آخور، غرفه، دکه چوبی کوچک، بساط، صندلی، لژ، جایگاه ویژه، به آخور بستن، از حرکت بازداشتن، ماندن، ممانعت کردن، قصور ورزیدن، دور سر گرداندن، طفره، طفره زدن
    ............................................................
    شیب تند رودخانه، ناودان یا مجرای سرازیر، مخفف کلمه پاراشوت، (مج.) سقوط، انحطاط، زوال
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > лоток

  • 10 отпрыск

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    (n.) شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق
    ............................................................
    (n.) زادو ولد، فرزند، اولاد، مبدا، منشا
    ............................................................
    (cion=)
    (n.) قلمه، نهال، ترکه، نو، تازه، نورسته، فرزند

    Русско-персидский словарь > отпрыск

  • 11 отросток

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    (vi. & n.) شاخه، شاخ، فرع، شعبه، رشته، بخش، (باthe و forth) شاخه درآوردن، شاخه شاخه شدن، منشعب شدن، گل و بوته انداختن، (با from) مشتق شدن، جوانه زدن، براه جدیدی رفتن، انشعاب

    Русско-персидский словарь > отросток

  • 12 охотиться (II) (нсв)

    ............................................................
    1. hunt
    (vt. & n.) شکار کردن، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن، شکار، جستجو، نخجیر
    ............................................................
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    4. look
    (vt. & vi. & n.) نگاه، نظر، نگاه کردن، نگریستن، دیدن، چشم را به کار بردن، قیافه، ظاهر، به نظر آمدن مراقب بودن، وانمود کردن، ظاهر شدن، جستجو کردن

    Русско-персидский словарь > охотиться (II) (нсв)

  • 13 палить (II) (нсв) II

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    2. fire
    (vt. & n.) آتش، حریق، (نظ.) شلیک، (مج.) تندی، حرارت، آتش زدن، افروختن، تفنگ یاتوپ را آتش کردن، بیرون کردن، انگیختن

    Русско-персидский словарь > палить (II) (нсв) II

  • 14 побег II

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    (pl. & vi. & n.) جوانه زدن، سبز شدن، جوانه، شاخه

    Русско-персидский словарь > побег II

  • 15 почка I

    ............................................................
    1. bud
    (vt. & n.) جوانه، غنچه، شکوفه، تکمه، شکوفه کردن، جوانه زدن
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    (n.) (گ.ش.) جوانه، دکمه، غنچه، جرثومه، نرم تن یا صدف گرد کوچک خوراکی، الفکه

    Русско-персидский словарь > почка I

  • 16 пристреливать (I) > пристрелить (II) I

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    2. kill
    (vt. & n.) کشتن، بقتل رساندن، ذبح کردن، ضایع کردن

    Русско-персидский словарь > пристреливать (I) > пристрелить (II) I

  • 17 расстреливать (I) > расстрелять (I)

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    ............................................................

    Русско-персидский словарь > расстреливать (I) > расстрелять (I)

  • 18 росток

    ............................................................
    (pl. & vi. & n.) جوانه زدن، سبز شدن، جوانه، شاخه
    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن

    Русско-персидский словарь > росток

  • 19 стрелять (I) > стрельнуть (I)

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................
    2. fire
    (vt. & n.) آتش، حریق، (نظ.) شلیک، (مج.) تندی، حرارت، آتش زدن، افروختن، تفنگ یاتوپ را آتش کردن، بیرون کردن، انگیختن

    Русско-персидский словарь > стрелять (I) > стрельнуть (I)

  • 20 стреляться (I) (нсв)

    ............................................................
    (past: shot ; past participle: shot
    (vt. & vi. & n.) در کردن (گلوله و غیره)، رها کردن (از کمان و غیره)، پرتاب کردن، زدن، گلوله زدن، رها شدن، آمپول زدن، فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن، درد کردن، سوزش داشتن، جوانه زدن، انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، درد، حرکت تند و چابک، رگه معدن
    ............................................................

    Русско-персидский словарь > стреляться (I) (нсв)

См. также в других словарях:

  • Shot — Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1. The… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot — Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1. The… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot belt — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot cartridge — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot garland — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot gauge — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • shot hole — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot locker — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot of a cable — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot prop — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

  • Shot tower — Shot Shot, n.; pl. {Shot}or {Shots}. [OE. shot, schot, AS. gesceot a missile; akin to D. schot a shot, shoot, G. schuss, geschoss a missile, Icel. skot a throwing, a javelin, and E. shoot, v.t. [root]159. See {Shoot}, and cf. {Shot} a share.] 1.… …   The Collaborative International Dictionary of English

Поделиться ссылкой на выделенное

Прямая ссылка:
Нажмите правой клавишей мыши и выберите «Копировать ссылку»